متن و شعر من



درد دارم

دستم را که در گچ است نمی گویم

دکتر گفت بی حس است

دردم چیز دیگری ست

می دانم که می توانی حدس بزنی

آری،دردم تویی

درسته،از صبح تا شب پیشمی

اما فکرت جای دیگری ست

می دانی که می توانم حدس بزنم

آری،به او فکر می کنی

اما جانم،بدان

او به تو فکر نمی کند

اما من از صبح تا شب که پیشمی

به تو فکر می کنم 

به تو نگاه می کنم

و هر روز دوباره عاشقت می شوم


آن مبل تک نفره ی قرمز را یادت هست؟

همان که گوشه ی کتابخانه گذاشتیم،

شب هایی که کسل بودیم،

روی آن می نشستیم!

یادم است،

من روی پای تو می نشستم 

و تو کتاب را در دست می گرفتی

و من هم می خواندم،

بگذار چیزی بگویم

حالا که تو رفتی،

تنهایی رویش می نشینم

و خودم کتاب می نویسم!

منتظرم

تا تو بیایی 

و خودت هم مثل من تنهایی رویش بنشینی

و کتاب هایم را بخوانی!


سکوت شب مرا در بر گرفته

اشک هایم صورتم را قاب گرفته

دست هایت شانه هایم را گرفته

اما من

گرفتن قلبت را می خواهم ولی نمی توانم

چون تو

خیلی وقت است که

دور قلبت حصاری پولادین کشیدی

چرا نمی دانم

اما بدان

اشک های امشبم در این سکوت و در آغوش تو

فقط برای تو

می ریزند


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها